امروز صبح جلوی سنگگی وقتی که نوبت به من رسید نانوانی محترم بعد کارت کشیدنِ دو تا نان سنگگی یک اسکناس ده تومانی دیگر بهم داد. با خودم گفتم: «عجبا... نکند دارم خواب می بینم. کی فکرش را می کرد که ما اینقدر دست به خیر باشیم؟» در این فکر و خیال بود که صدای پیامکِ گوشی، مسیر فکرم را منحرف کرد. تا چشمم به عدد و مبلغ کسر از کارت بانکی و پیامکش افتاد بی محابا به شاطر گفتم «برادر محترم این کارا یعنی چه؟» ناراحت شد. اخم کرده و گفت: «اینم از دست ما که هیچ وقت نمک نداشت... بانکها همین الانش هم پول نقد ندارند که من به شما این لطف را کردم... حالا بیا و خیری کن!»
هیچ نگفتم از بس که بدهکار هم شده بودم ولی در مسیر برگشت یاد این ضرب المثل افتادم. «در این دوره و زمانه هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد؟» حالا فهمیدید دارد چه اتفاقی می افتد؟
***
دو سه روز قبل از بارش برف سنگین چند نفر از مسئولان من جمله نماینده محترم دادستان از قضا وارد نانوایی یک بنده خدایی شده بودند و با یک هدیه 200 هزار تومانی به همراه لوح تقدیر از شرمندگی نانوای محترم در آمده بودند. حالا می پرسید که چه مثلا... با یک پرس و جوی ساده و کنکاش دوربین های همسایه ته ماجرا را می توانستی بخوانی.
***
و کلام آخر اینکه می گفتند که مِن بعد آرد هیچ نانوایی با تصمیمات اتخاذ شده گم و گور نخواهد شد. شد هیچ بلکه ناخواسته تشویق شان کردیم و مسیر تشویق هم گم و گور شد.
برچسب : نویسنده : saherane بازدید : 27